ایداایدا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

دختر گلم آیدا

آدمی ساخته افکار خویش است ، فردا همان خواهد شد که آنروز به آن می اندیشد . . .

اتفاقات چند روزی که نبودم     تو این چند روز مامانی سرش خیلی شلوغ بود یکمی به کاهای بابایی داشت کمک می کرد اخه منو بابایی یه جورایی باهم همکار هستیم دخمله ناز من هم هروز بیشتر از دیروز شیرینتر می شده شیطون بلا تازگی ها ارادت خاصی پیدا کرده به علی اقا پسر خاله شیطونش هر جا میره فقط علی صدا میکنه هفته پیش تولد دختر عمه زهرا بود البته تولد رسمی نگرفتن ما بودیم و عمه الهام بود و خودشون بودن واسه شام مارو دعوت کرده بودن  چون هوا خیلی سرد بود مجبور شدم تو رو بذارم خونه مامان جون بعد من و بابایی رفتیم واسه زهرا کادوی تولد بگیریم برای تو هم یه ماشین کمپرسی گرفتیم واسه پارسا هم یه ماشین پلیس گرفته بودیم ولی اما...
25 بهمن 1390

آدمی ساخته افکار خویش است ، فردا همان خواهد شد که آنروز به آن می اندیشد . . .

اتفاقات چند روزی که نبودم تو این چند روز مامانی سرش خیلی شلوغ بود یکمی به کاهای بابایی داشت کمک می کرد اخه منو بابایی یه جورایی باهم همکار هستیم دخمله ناز من هم هروز بیشتر از دیروز شیرینتر می شده شیطون بلا تازگی ها ارادت خاصی پیدا کرده به علی اقا پسر خاله شیطونش هر جا میره فقط علی صدا میکنه هفته پیش تولد دختر عمه زهرا بود البته تولد رسمی نگرفتن ما بودیم و عمه الهام بود و خودشون بودن واسه شام مارو دعوت کرده بودن چون هوا خیلی سرد بود مجبور شدم تو رو بذارم خونه مامان جون بعد من و بابایی رفتیم واسه زهرا کادوی تولد بگیریم برای تو هم یه ماشین کمپرسی گرفتیم واسه پارسا هم یه ماشین پلیس گرفته بودیم ولی امان از دست تو ا...
25 بهمن 1390

دختر نازم ایدا

سلام دختر نازم نازناز مامان یه مدته که کامپیوترش خرابه نتونسته از نازگلش بنویسه فداش بشم شیطونی شده که نگو مسافرت خیلی بهمون خوش گذشت دیشب عمه نجیبه اینها اومده بودن خونمون خیلی بهمون خوش گذشت تو هم حساب پارسا رو رسیدی طفلی پسره جرات نداشت پیش تو قد علم کنه عزیزکم داره دنونونهای نیش درمیاره ببعضی موقعا یکم بد خلقی می کنه ناناز مامان ماشااله ماشااله خیلی باهوشه هرچی بهش میگم خیلی زود یاد میگره عزیزکم چشم نخوری امروز مجبور شدم از کامپیوتر شرکت استفاده کنم بازم میام و برات می نویسم عزیزم عاشقتم خیلی خیلی دوست دارم   ...
11 بهمن 1390

دختر نازم ایدا

سلام دختر نازم نازناز مامان یه مدته که کامپیوترش خرابه نتونسته از نازگلش بنویسه فداش بشم شیطونی شده که نگو مسافرت خیلی بهمون خوش گذشت دیشب عمه نجیبه اینها اومده بودن خونمون خیلی بهمون خوش گذشت تو هم حساب پارسا رو رسیدی طفلی پسره جرات نداشت پیش تو قد علم کنه عزیزکم داره دنونونهای نیش درمیاره ببعضی موقعا یکم بد خلقی می کنه ناناز مامان ماشااله ماشااله خیلی باهوشه هرچی بهش میگم خیلی زود یاد میگره عزیزکم چشم نخوری امروز مجبور شدم از کامپیوتر شرکت استفاده کنم بازم میام و برات می نویسم عزیزم عاشقتم خیلی خیلی دوست دارم ...
11 بهمن 1390